دیکتاتور دمشق
رابرت فیسک
برگردان: مهتاب صدقی
کلمات، کلمات، کلمات.(1) بشّارالاسد ”هملت“ خویش را میشناسد، و ابداً تحت تاثیر قرار نمیگیرد.
بله، او روز به روز منزویتر میشود. یک روز پس از آن که ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی سفیر خود را از دمشق فراخواند، همتای کویتی و بحرینیاش نیز جهت انجام وظیفه از او پیروی کردند -گو اینکه ما در اینجا بایستی قاعدتاً سرکوب خونین داخل بحرین توسط حاکمان مذکور را نادیده بیانگاریم.
اتحادیه عرب بر این باور است که بشّار باید ”فوراً خشونت را متوقّف کند“. سازمان ملل متّحد با لحن تحکّمآمیزی نسبت به وضعیت سوریه هشدار داده است؛ اگرچه کوشید تا اعتراضات سوریها را با فراخواندن هر دو طرف جنگ به ”تمرین خویشتنداری“ آلوده و ملوّث نماید -گویی که معترضان و تظاهرکنندگان سوری تانک داشتهاند- و جناب آقای مدودوف، رئیس جمهور روسیه، با قساوت از سرنوشت بشّار صحبت کرده است. حتی ترکیه، بر طبق اظهارات نخستوزیر آن، رجب طیّب اردوغان، درباره منطقهای امن متعلّق به ترکیه در شمال سوریه، از کوره در رفته است. دیگر چه؟
دشواری کار آن جاست که همه درباره اوضاع سوریه از اوایل بهار تاکنون شکیبایی و صبر خود را از کف دادهاند، و هیچ کس هیچ کاری بیش از لفّاظی و به رخ کشیدن مشتی آمار و ارقام از قربانیان بیگناه که شمار آنان از 500 به 1000 و تا بیش از 2000 نفر افزایش یافته، انجام نمیدهد. و البته غیاب روزنامهنگاران در داخل سوریه به این معناست که تمام داستان برای ما آشکار نیست. تلویزیونهای سوری تصویر افراد مسلّح در میان تظاهرکنندگان در شهرِ حما را نشان دادهاند، در حالی که من هر شب تلویزیون دولتی سوریه را میبینم که تشیع جنازه یک دوجین سرباز -که اکنون باید تعدادشان به حدود 300 تن رسیده باشد- را پخش مینماید. چه کسی آنها را کشته است؟ آن افراد مسلّح کیستند؟ یوتیوب یک شاهد خطرناک تاریخ است، اما اندک تردیدی میتواند نسبت به این حقیقت وجود باشد که در مواجهه با خشونت دولتی در چنین اِشِلی، غیرنظامیان خودشان را مسلّح کردهاند تا از خانوادههایشان حفاظت کنند، تا از رژیم انتقام بگیرند، تا نظامیان و ارتش سوریه را از شهرهایشان بیرون کنند.
و خانواده اسد به شیوهای کلبی مسلکانه اصلاحات قانونی را تصویب میکنند، حال آنکه تمام کسانی را که از این قوانین جدید منتفع میشوند را به قتل میرسانند، و همزمان کاملاً بر ریاکاری و مداهنه واکنش اعراب و اروپائیان نسبت به حمام خونی که در سوریه به راه افتاده، واقف هستند. آقایان کامرون، سارکوزی و اوباما پس از آن که بنغازی را نجات دادند! کوتاه آمده بودند –آنها بر اشتیاق احمقانهشان برای نابود کردن قذافی مهار زده بودند- ممکن است که آنها دهانشان آب افتاده باشد (من از تعبیر سِر توماس مور به جای جرأت و شهامت استفاده میکنم) و قطعاً مهمّات کافی نیز برای نابود کردن تعدادی از 8000 تانک اسد داشتهاند. باید اضافه نمود که هزینه تامین آن یگان زرهی عظیم به وسیله مردم سوریه پرداخته شده بود تا سوریه را در مقابل اسرائیل حفاظت کند، نه آن که رژیم را در برابر خود سوریها حفظ نماید.
ویلیام هیگ -که یک مرتبه به نحو کودکانهای گمان برده بود قذافی در مسیر رفتن به ونزوئلا است- در صحبتهایش از امکانهای ناچیز غرب برای متوقف کردن اسد سخن گفت. این حرف مفت است. پایگاههای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در قبرس بینهایت به سوریه نزدیکتراند تا به لیبی. ما از حمام خون در بنغازی جلوگیری کردیم و لیبیاییها را در جنگ داخلیشان رها کردیم، شاید که ما با تکیه بر یک رأی جمعی و عمومیِ قدرتمند تاب آوردیم که به لژیون اسد یورش نبریم. اما نه! لیبی نفت دارد، سوریه چیز دندانگیری ندارد، و علیرغم همه جوش و خروشها از جهان عرب، بیشتر دیکتاتورها، در عربستان سعودی، در بحرین و الباقی کشورهای خاورمیانه، کماکان یک اسد ”اصلاح شده“ را به استقلال، کرامت و آزادی مردمان سوریه ترجیح میدهند. اسرائیلیها تغییر رژیم دمشق را نمیخواهند. امریکاییها میخواهند؟
تنها باید واکنش اوباما نسبت به قتل عام نروژ را با خونریزی بینهایت گستردهتری که در سوریه جاری است، مقایسه نمایید. اوباما شرح میدهد که چطور کشتار رخ داده در نروژ ”قلب او را جریحهدار کرده است“. در عین حال اوباما از قصّابی کردن خیل بیگناهان در سوریه تنها این انگاره را استنباط میکند که اگر اسد برود، ایالات متحده میتواند بدون او هم به حیات خود ادامه دهد. آنجا انبوهی از بریویکها در میان سوریها وجود دارند، جانیانِ shabbiha که در سوریه دست به جنایت میزنند(2) –اما هیچ یک از رهبران کشورهای غربی برای دست پُخت آنها ماتم نمیگیرند. بشّار اسد این را میداند. و شما نیز از هم اکنون فریب اشک تمساحهای نگهبانان این سه مکان مقدّس را نخورید.
هر عرب و مسلمانی که عقل سلیم داشته باشد -یا به بیان ملک عبدالله هرکسی که بداند این [کشتارها] کوچکترین ربطی به مذهب، معنویات و اصول اخلاقی ندارد- میداند که ریختن خون بیگناه دهشتناک است. ممکن است بیشتر تحت تاثیر قرار بگیریم اگر این واقعیت را بدانیم که سعودیها و تمام امامان اهلی و فرمانبردارشان، زمانی که بیش از یک و نیم میلیون نفر از مسلمانها در جبهههای جنگ ایران و عراق در فاصله سال های 1980-1988 قتل عام میشدند، مصمّم بودند که سکوت نمایند. متعاقب جنگ البته، سعودیها، و غرب، در تقابل با تئوکراسی هولناک شیعیِ خمینی، طرف دیکتاتور دوست داشتنیِ سنّی یعنی صدام حسین را گرفتند. اکنون سُنّیان سوریه دارند علیه شیعیان، که دیکتاتور دمشق آنها را ”دولة جبل العلويين“ میخواند، میجنگند. آنها خود را قانع کردهاند که ادامه حیات آنها، تنها حکومت شیعه در ایران را جسورتر میسازد، ضمن این که پادشاه ریاض دست کم در شرایط فعلی، به طرف مردم معترض سوریه آمده است.
اسد محقّقاً محکوم به فنا است. اما او بیشتر به مکبث شبیه است: ”در خون تا آنجا قدم توانم زد، که در آب میتوان، نه بیشتر، بازگشت چنان کسالت بار بود که رفتن…“
این مقاله با عنوان Dictator of Damascus برگرفته ازIndependent Theبه تاریخ 9 آگوست 2011 می باشد.
پانویس های مترجم:
1- اشاره به مونولوگی در نمایشنامه هملت اثر شکسپیر دارد. کلمه در بستر زمان آنقدر ملوّث میشود که شکسپیر از زبان هملت با لحنی خسته و ناراحت غرّولند کنان مینالد: کلمات. کلمات. کلمات.
2- shabbihaدار و دستههای اراذل و اوباشی است که از سوی خاندان اسد تغذیه میشوند تا مردم را بکشند و مورد آزار قرار دهند.
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط